إِنِّى إِذاً لَّفِى ضَلاَلٍ مُّبِینٍ(24)
اگر چنین کنم من در گمراهى آشکارى خواهم بود
إِنِّى ءَامَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ(25)
( به همین دلیل ) من به پروردگارتان ایمان آوردم ، به سخنان من گوش فرا دهید .
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَا لَیْتَ قَوْمِى یَعْلَمُونَ(26)
( سرانجام او را شهید کردند و ) به او گفته شد وارد بهشت شو گفت ایکاش قوم من مى دانستند .
بِمَا غَفَرَ لِى رَبِّى وَ جَعَلَنِى مِنَ الْمُکْرَمِینَ(27)
که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامى داشتگان قرار داده است .
این مؤمن مجاهد (حبیب نجار) براى تاکید و توضیح بیشتر افزود : هر گاه من چنین بتهائى را پرستش کنم و آنها را شریک پروردگار قرار دهم در گمراهى آشکار خواهم بود ( انى اذا لفى ضلال مبین ) . کدام گمراهى از این آشکارتر که انسان عاقل و با شعور در برابر این موجودات بى شعور زانو زند و آنها را در کنار خالق زمین و آسمان قرار دهد . این مؤمن تلاشگر و مبارز پس از این استدلالات و تبلیغات مؤثر و گیرا با صداى رسا در حضور جمع اعلام کرد : همه بدانید من به پروردگار شما ایمان آورده ام ، و دعوت این رسولان را پذیرا شده ام ( انى آمنت بربکم ) .
بنا بر این سخنان مرا بشنوید و بدانید من به دعوت این رسولان مؤمنم و گفتار مرا به کار بندید که به سود شماست ( فاسمعون ) .
در اینکه مخاطب در این جمله ، و همچنین جمله انى آمنت بربکم کیست ؟ ظاهر آیات قبل نشان مى دهد که همان گروه مشرکان و بت پرستانى هستند که در آن دیار بودند ، تعبیر به ربکم ( پروردگار شما ) نیز منافاتى با این معنى ندارد ، چرا که این تعبیر در آیات زیادى از قرآن مجید در برابر کفار و به هنگام بیان استدلالات توحیدى آمده است .
و نیز جمله فاسمعون ( به سخنان من گوش فرا دهید ) مخالفتى با آنچه گفته شد ندارد چرا که این جمله را براى دعوت آنها به پیروى از گفتار خویش ذکر کرده ، همانگونه که در داستان مؤمن آل فرعون آمده ( آنجا که خطاب به فرعونیان مى گوید : یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد : اى قوم من از من پیروى کنید تا شما را به راه راست هدایت کنم ( غافر - 38 ) .
و از اینجا روشن مى شود اینکه بعضى از مفسران گفته اند مخاطب در این جمله همان رسولانى هستند که از سوى خدا براى دعوت این قوم آمده بودند و تعبیر به ربکم و جمله فاسمعون را قرینه بر آن گرفته اند هیچگونه دلیلى براى آن در دست نیست .
اما ببینیم عکس العمل این قوم لجوج در برابر این مؤمن پاکباز چه بود ؟ قرآن سخنى از آن به میان نمى آورد ، ولى از لحن آیات بعد استفاده مى شود که آنها بر او شوریدند و شهیدش کردند .
آرى سخنان پر شور و هیجان انگیز او که با استدلالاتى قوى و نیرومند و نکاتى جالب و دلنشین همراه بود در آن قلبهاى سیاه و سرهاى پر از مکر و غرور نه تنها اثر مثبتى نگذاشت بلکه چنان آتش کینه و عداوت را در دلهاى آنان برافروخت که از جا برخاستند و با نهایت قساوت و بى رحمى به جان این مرد مؤمن شجاع افتادند ، به روایتى او را سنگباران کردند و پیکرش را چنان آماج سنگها ساختند که بر زمین افتاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد ، در حالى که پیوسته این سخن را بر لب داشت که خداوندا این قوم مرا هدایت کن که آنها نمى دانند .
و به روایت دیگرى او را زیر پاها چنان لگدمال کردند که روحش به آسمان پرواز کرد .
اما قرآن این حقیقت را با جمله جالب و سربسته اى بیان کرده ، مى گوید : به او گفته شد وارد بهشت شو ( قیل ادخل الجنة ) .
این تعبیرى است که در باره شهیدان راه خدا در آیات دیگر قرآن آمده است : و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون : گمان مکن کسانى که در راه خدا کشته شدند مردگانند ، بلکه آنها زنده جاویدند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند ( آل عمران - 169 ) .
جالب اینکه این تعبیر نشان مى دهد که شهادت این مرد مؤمن همان ، و داخل شدن او در بهشت همان ، آنچنان فاصله میان این دو کم و کوتاه بوده است که قرآن مجید در تعبیر لطیفش به جاى ذکر شهادت او؛ دخول او را در بهشت بیان کرده ، و چه نزدیک است راه بر شهیدان ، راه بهشت و سعادت جاویدان ! روشن است منظور از بهشت در اینجا بهشت برزخى است ، چرا که هم از آیات و هم از روایات استفاده مى شود که بهشت جاویدان در قیامت نصیب مؤمنان خواهد شد همانگونه که دوزخ نیز در مورد بدکاران چنین است .
بنا بر این بهشت و دوزخ دیگرى در عالم برزخ است که نمونه اى از بهشت و دوزخ رستاخیز مى باشد ، چنانکه در روایت امیر مؤمنان على (علیه السلام) در مورد قبر وارد شده است : القبر اما روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران : قبر یا باغى از باغهاى بهشت است یا حفره اى از حفره هاى دوزخ ! .
و اینکه بعضى احتمال داده اند این جمله اشاره به خطابى است که در روز قیامت به این مؤمن با شهامت و ایثارگر مى شود ، و جنبه مستقبل دارد نه حال ، بر خلاف ظاهر آیه است .
به هر حال روح پاک این مرد به آسمانها ، در جوار قرب رحمت الهى و در نعیم بهشتى ، شتافت ، و در آنجا تنها آرزویش این بود که گفت : اى کاش قوم من مى دانستند ( قال یا لیت قومى یعلمون ) .
اى کاش مى دانستند که پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفو خویش قرار داد و در صف گرامیان جاى داد ( بما غفر لى ربى و جعلنى من المکرمین ) .
اى کاش چشم حق بینى داشتند ، چشمى که با حجابهاى ضخیم و سنگین جهان مادى محجوب نگردد ، و آنچه را در پشت این پرده است ببینند یعنى تا اینهمه نعمت و اکرام و احترام خدا را بنگرند و بدانند در مقابل اهانتهاى آنها خداوند چه لطفى در حق من فرموده است ، اى کاش مى دیدند و ایمان مى آوردند اما افسوس ! در حدیث آمده است که پیغمبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلّم) فرمود : انه نصح لهم فى حیاته و بعد موته - این مرد با ایمان هم در حال حیات خود خیر خواه قوم خویش بود و هم بعد از مرگ آرزوى هدایت آنها را داشت .
جالب توجه اینکه او نخست تکیه بر موهبت غفران الهى مى کند ، سپس بر اکرام ، چرا که نخست باید با آب مغفرت روح و جان انسان از آلودگى گناهان پاک گردد و چون پاک شد بر بساط قرب و اکرام الهى جاى گیرد .
این نکته نیز قابل دقت است که اکرام و احترام و بزرگداشت الهى گرچه نصیب بسیارى از بندگان مى شود ، و اصولا تقوى و اکرام دوش به دوش هم پیش مى روند ان اکرمکم عند الله اتقیاکم ( حجرات - 13 ) ولى اکرام به طور کامل و بدون هیچگونه قید و شرط در قرآن مجید در باره دو گروه آمده است : نخست فرشتگان مقرب خدا که قرآن در باره آنها مى گوید : بل عباد مکرمون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون : آنها بندگان گرامى خدایند که در سخن بر او پیشى نمى گیرند و فرمانش را به کار مى بندند ( انبیا - 27 ) و دیگر؛ بندگان کامل الایمان که قرآن از آنها به عنوان مخلصین یاد کرده ، و در باره آنها مى گوید : اولئک فى جنات مکرمون : آنها در باغهاى بهشت گرامى داشته مى شوند ( معارج - 35 ) .
به هر حال این پایان کار این مرد مؤمن و مجاهد راستین بود که در انجام رسالت خویش و حمایت از پیامبران الهى کوتاهى نکرد و سرانجام شربت شهادت نوشید و به جوار قرب رحمت خداوند راه یافت .
- نکته هاى آموزنده این داستان
از آنچه در آیات بالا پیرامون این داستان خواندیم مسائل بسیارى مى توان آموخت که از جمله امور زیر است :
1 - افراد با ایمان در راه خدا هرگز از تنهائى وحشت نمى کنند ، همانگونه که یک فرد مؤمن همچون حبیب نجار از انبوه مشرکان شهر وحشت نکرد ، على (علیه السلام) مى فرماید ایها الناس لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقلة اهله : اى مردم هرگز در طریق هدایت به خاطر کمى نفرات وحشت نکنید .
2 - مؤمن؛ عاشق هدایت مردم است و از گمراهى آنها رنج مى برد ، حتى بعد از شهادتش نیز آرزو مى کند اى کاش دیگران مقامات او را مى دیدند و ایمان مى آوردند ! .
3 - محتواى دعوت انبیاء خود بهترین گواه بر هدایت و حقانیت آنهاست ( و هم مهتدون ) .
4 - دعوت به سوى الله باید خالى از هر گونه چشمداشت پاداش باشد تا اثر کند .
5- گاهى گمراهیها عامل مخفى و پنهانى ندارد بلکه ضلال مبین و آشکار است و بت پرستى و شرک مصداق روشن ضلال مبین محسوب مى شود .
6 - مردان حق بر واقعیات تکیه مى کنند و گمراهان بر موهومات و پندارها .
7 - اگر شوم و نکبتى وجود داشته باشد سرچشمه آن خود انسان و اعمال او است .
8 - اسراف عامل بسیارى از بدبختیها و انحرافات است .
9 - وظیفه پیامبران و رهروان راه آنها بلاغ مبین و دعوت آشکار در همه زمینه هاست ، خواه مردم پذیرا شوند یا نشوند .
10 - اجتماع و جمعیت از عوامل مهم پیروزى و عزت و قوت است ( و عززناهما بثالث ) .
11 - خداوند براى درهم کوبیدن یاغیان سرکش لشکرهاى عظیم آسمان و زمین را بسیج نمى کند ، بلکه با یک اشارت همه چیز آنها را در هم مى کوبد .
12 - میان شهادت و بهشت فاصله اى وجود ندارد .
13 - خداوند نخست انسان را از گناه شستشو مى کند و بعد او را در جوار رحمتش جاى مى دهد ( بما غفر لى ربى و جعلنى من المکرمین ) .
14 - از مخالفت و سرسختى دشمنان حق نباید وحشت کرد چرا که این برنامه همیشگى آنها در طول تاریخ بوده است ( یا حسرة على العباد ما یاتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن ) .
چه حسرتى از این برتر و بالاتر که انسان درهاى هدایت را به خاطر تعصب و لجاجت و غرور به روى خود ببندد و آفتاب عالمتاب حق را نبیند .
15 - ایمان آورندگان به انبیاء قبل از همه مستضعفان جامعه بودند ، ( و جاء رجل من اقصى المدینه ) .
16 - همانها بوده اند که در راه طلب هرگز خسته نمى شدند ، و تلاش و کوشش آنها محدود به هیچ حدى نبود ( یسعى ) .
17 - شیوه تبلیغ را باید از رسولان الهى یاد گرفت که از تمام روشها و تاکتیکهاى مؤثر براى نفوذ در دلهاى بیخبران استفاده مى کرد که نمونه اى از آن در آیه فوق و روایاتى که در تفسیر آن آمده است مشاهده مى شود .
18- بهترین راه دعوت، دعوت عملى است. «انّى آمنت»
19- شهادت در راه حمایت از رهبر آسمانى و امر به معروف سابقهاى بس طولانى دارد.
20- میان شهادت و بهشت فاصلهاى نیست. «قیل ادخل الجنّة»
21- مردان خدا حتّى بعد از مرگ و شهادت نیز در فکر زندهها هستند. «یا لیت قومى یعلمون»
22- حیات و بهشت برزخى قبل از بهشت موعود است. «قیل ادخل الجنّة»
23- شهادت سبب مغفرت است. «بما غفر لى»
پاداش و عذاب برزخ
در آیات بالا آمده بود که مؤمن مزبور بعد از شهادت در بهشت الهى جاى گرفت و آرزو مى کرد ایکاش بازماندگان از سرنوشت او آگاه مى شدند ، مسلما این آیات همانند آیات مربوط به شهیدان مربوط به بهشت جاویدان رستاخیز نیست که بر طبق آیات ورود در آن بعد از رستاخیز مردگان و حساب محشر صورت خواهد گرفت .
از اینجا روشن مى شود که ما بهشت و دوزخى نیز در برزخ داریم که شهیدان در آن متنعم ، و طاغیان همچون آل فرعون صبح و شام در برابر آتش آن قرار مى گیرند ، و با توجه به این مطلب بسیارى از مسائلى که در مورد بهشت و دوزخ وارد شده ، همانند آنچه در روایات معراج و امثال آن آمده است ، حل مى شود .
بر اساس آنچه در تفسیر مجمعالبیان آمده است، ماجرا مربوط به زمان حضرت عیسى است که دو تن از حواریین خود را براى دعوت مردم به شهر انطاکیه فرستاد و آنها در بین راه به حبیب نجّار برخوردند و او با معجزهاى که این دو تن نشان دادند، ایمان آورد.
آن دو به شهر وارد شدند، ولى مردم سخن آنها را نپذیرفتند و تکذیبشان کردند. حضرت مسیح، «شمعون» بزرگترین حوارى خود را به کمک آنها فرستاد و او توانست با به دست آوردن دل پادشاه، نظر او را به دست آورد و اکثر مردم به خدا ایمان آوردند.
البتّه این روایت که در دیگر کتب تفسیرى نیز آمده است، از دو جهت با متن قرآن سازگار نیست: زیرا اوّلاً ظاهر آیات قرآن، فرستادن پیامبر از سوى خدا براى این قوم است، نه یاران یک پیامبر و ثانیاً اگر اکثر مردم ایمان مىآوردند که عذاب بر آنها نازل نمىشد.
بر اساس روایات، فردى که براى حمایت از فرستادگان الهى به شهر انطاکیه آمد، حبیب نجّار بود که از او به «صاحب یس» نیز تعبیر شده و در ردیف مؤمنِ آل فرعون که به حمایت حضرت موسى برخاست، شمرده شده است.
امروزه شهر انطاکیه که میان حَلب و اسکندریه واقع است و جزو خاک ترکیه مىباشد، پس از «بیتالمقدّس» دوّمین شهر مورد توجّه مسیحیان است.
نوشته شده توسط : ماری